اربعین حسینی (قسمت اول)
اربعین
حرکت کاروان اسرا به کوفه وشام
فرزندان پیامبر را وقتی درکربلا سر بریدند و آنگاه که جسم بی جانشان درصحرای تفتیده دشت نینوا برخاک گذاشتند، زنان وکودکان حرم نبوی را در بند کردند وباغل و زنجیربسوی کوفه حرکت دادند. انگار فاتحان جنگ نابرابر سی هزار نفری !!مسلمانان !! در برابر هفتادو دوتن ازفرزندان،یاران وصحابه پیامبر(ص) باپیروزی بر کفاربه شهر بازمیگشتند.
درزمانیکه پیروان ادیان گذشته دربدر درپی ردی، نشانه ای حتی از دربان ویا هرکس که به نوعی دارای اثری از پیامبرشان باشد تاخاک پایش را سرمه چشمان خود کنند. واینک بظاهر مسلمانان تنها پس از گذشت شصت سال از رسالت پیامبرشان که آنان را ازجهالت وفقر وهزاران تاریکی ومعضل ، نجات داد، با افتخار ، فرزندش ونسلش را میکشند و افتخار هم میکنند.
وسپاهیان فاتح برای دادن جلوه و شکوه به فتح خود ، به کوفیان نمی گویند که فرزندان پیامبرمان را سربریدیم، بلکه با ایجاد جو رعب و وحشت بن مرجانه ، میگویند : مابر کفار پیروز شدیم!!!
وآنگاه که کاروان اسرا جنگ نینوا را به شهر کوفه وارد کردند، و آنگاه که مردم شادی و هلهله پیروزی را سردادند، بانو زینب (س) از کج فهمی وجهالت واز طرفی دیدن اینهمه شادی از کشتن فرزند پیامبرشان ، بازدن سر به محمل ، ناگاه خروشی برآورد وبعد با زبان فصیح علی درکام وشجاعت حسین شروع به سخن کرد و هویت پاکان و سرداران سربرنیزه را برای همگان گفت و بعد همه هلهله ها و شادیها ازبین رفت ، خنده ها گریه شد .
وآنگاه که جانشین خدابرروی زمین وامام برحق بعداز شهید کربلا، آقا علی بن حسین (ع) لب به سخن گشود و با آیات قران ، فرمود که ای مردم چه کردید و چه کسانی را سربریدید!!
مردم هاج و ماج وحیران ماندند که چه میشنوند، اینها چیزهائی نیست که بما گفتند و..
وباز حضرت زینب (س) و باز حضرت سجاد(ع) در قصر کوفه دربرابر رجزخانیهای ابن زیاد فرزند زنا وحاکم کوفه ، با سخنان وبیان واقعیت ها برای او قیامتی بپا کردندومجلس غرور ومستی اش تبدیل به جهنمی شد.
از بیم شجاعت ها وسخنان روشنگرانه امام سجاد(ع) وحضرت زینب(س) ، دیگر نمیتوان کاروان اسرا را در کوفه نگه داشت ولذا ابتدا سرهای مطهر شهدا وبهد کاروان اسرا بطرف شام حرکت داده شد.
وباز حرکت کاروان ، باغل وزنجیر وشتران بی جهاز، بازغم و اندوه وگریه. گریه زینب درغم علی اکبر، گریه رباب درغم علی اصغر ، گریه رقیه درفراق بابا، وباز گریه ،گریه، گریه
بعداز طی مسافت طولانی وسختی راه و... سرانجام کاروان اسرا ی کربلا به شام رسید وبرای نشان دادن عظمت پیروزی وتازه کردن داغ دل اسرا، سرهای مطهر شهدا را به کاروان ملحق و در جلوی کاروان حرکت دادند و بهد واردشهرشدند.
ودر مرکز خلافت یزید، غوغا و هلهله وشادی و همه سرمست از پیروزی وکاروان یک نکاهشان با عشق به سرهای شهدا واشک درچشم و نگاه دیگرشان به شادیها و باده گساریهای مستانه مردم شام.
و مردم شام حق دارند اینگونه شادی کنند! مردمی که نه پیامبر(ص) را دیدند و نه حکومت عدل علی (ع) را لمس کردند.
مردمی که با بیرق کفر وشرک معاویه مسلمان شده باشند و پیامبر و علی را ازطریق معاویه شناخته باشند، حق دارند فرزندان پیامبر رانشناسند وحق دارند فرزندان پیامبرشان را کافر بدانند.
و آنگاه که برای اولین با ربا آیات قرآن وبا لیان فصیح علی ابن حسین (ع) ثقلین و عترت را میشناسند، حق دارند پش از شنیدن ، در دم ازاینهمه ناآگاهی و کج فهمی و ظلم به فرزندان پیامبرشان دردم جان بسپارند و دق کنند.
و مردم شام حق دارند وقتی کاروان اسرا راشناختند شهریکپارچه در شادی را تبدیل به عزای حسین (ع) کنند و ازهرچه یزید و یزیدیان که وجود دارد ، کناره بگیرند تا درآتش آنان نسوزند.
و مردم شام تازه میفهمند که شصت و یک سال از مسلمان بودن و هدایت شدن ، با تبلیغات معاویه ها و یزیدها، کافر و کافرتر شدند.
آری ، پیروان کدام آئین آسمانی در هر روز پنج بار از بلندگوهای مراکز عباد تشان بگویند : اشهد ان محمد ا رسول الله و بعد با تمسک به همین نام فرزندانش را تشنه، غریب و در برابر زنان و کودکان ، سرببرند و افتخار هم بکنند>!!!
و آنگاه که کاروان اسرا را به کاخ ظلم وفساد یزید بردند، نوبت او بود که رجزخوانی آغاز کندو بگوید در برابر خون کفارکه اجداد و پدرانم بودند، فرزند پیامبر را وآلش را کشتیم و سر بریدیم و بسیار ازمسلمانانیکه درمجلس حاضربودند، لب فروبندند و هیچ نگویند. وباز سفیر کربلا باید ،حضرت زینب(س) باید افشاگری کند و با سخنان بلیغ خود دلهای مردم وکاخ نشینان را بیدارکند و امام سجاد(ع) همچون پدرشهیدش در قلب کفر وستم پرچم عترت را برافرازد .
وبعد بعداز کوفه ، شام دگرگون شد و مردم فهمیدند که اسلام راستین کدام است و رهبران راستین کدامند، تازه میفهمند که چه کردند با آل رسول (ص) ، تازه میفهمند که ثقلین چیست؟ عترت چه کسانند.
سخنرانیها وافشاگریها درشام انقلابی بپا کرد، مردم بی خبر ازهمه جا آگاه شدند وچندین روز همگام با اهل بیت پیامبرشان بر حسین وفرزندان حسین ویاران حسین ، عزاداری کردند.
ودیگر ماندن کاروان در شام جایز نیست وباید حرکت کند و این تصمیم یزید بود.
پایان قسمت اول
غلامرضا شهریاری