تفسير سوره كوثر
عبادت شاكرانه
آيت الله شهيد مرتضي مطهري(ره)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك و انحر. ان شانئك هو الابتر. (كوثر/ 3-1)
[اين ]سوره [سوره] «انا اعطيناك الكوثر» است. اين سوره كوچكترين سوره هاي قرآن است و مجموعا غير از «بسم الله الرحمن الرحيم» سه آيه است، سه آيه است، سه آيه كوتاه، با «بسم الله» چهار آيه. ولي سوره «قل هو الله احد» غير از «بسم الله» چهار آيه است...(1). اين سوره غير از «بسم الله» سه آيه و چهار جمله است ولي «قل هو الله احد» از نظر تعداد جمله هم چهار جمله بيشتر است. خود «قل» اصلا يك خطاب و يك جمله است. حال اگر اين را هم به حساب نياوريم «هوالله احد» يك جمله است، «الله الصمد» جمله ديگر، «لم يلد» خودش يك جمله است، «و لم يولد» جمله اي ديگر، «و لم يكن له كفوا احد» جمله اي ديگر؛ مجموعا پنج جمله مي شود.
به هر صورت، اين سوره كوچكترين سوره قرآن است كه مسلمين هميشه گفته اند اينكه قرآن كريم تحدي كرده و گفته است هر كسي [اگر مي تواند] يك سوره مثل قرآن بياورد كه شامل سوره هاي كوچك هم مي شود، يعني حتي مثل سوره كوثر را بياورد و دشمنان اسلام و قرآن خيلي كوشش كردند لااقل مثل سوره كوثر يعني سه آيه كوچك و چهار جمله سر هم كنند و نتوانستند.
انا اعطيناك الكوثر. اول ما بايد مفاد و شان نزول اين آيه را عرض كنيم. اين آيه- كه مخاطب آن پيغمبر اكرم است- تذكار به پيغمبر است و به همه مردم ديگر كه خداوند چه نعمت افزاينده اي به پيغمبر اكرم داده است و پيامبر را امر مي كند به شكرگزاري نعمت افزاينده الهي و بعد مي گويد دشمن تو چنين است.
ارزش پسر در زندگي قبيله اي
مردم عرب زمان جاهليت مانند اغلب مردم ايلي و قبيله اي براي فرزند، آن هم فرزند ذكور، اهميت فراواني قائل بودند. اختصاص به مردم عرب نداشت و مطلقا در زندگي قبيله اي و ايلي كه هر قبيله اي خودش بايد از خودش حمايت كند، پسر ارزش زيادي داشت؛ چون هميشه پسر بوده است كه مي توانسته اسلحه به دست بگيرد و از خانواده و قبيله حمايت كند. در وقتي كه زندگي صورت قومي و كشوري پيدا كند، مثل زندگيهاي امروز، افراد خانواده نياز ندارند كه هر خانواده يا فاميلي خودش سلاح به دست بگيرد و از خودش حمايت كند؛ كشور اجمالا ارتش دارد. ممكن است احيانا تمام افراد يك خانواده ارتشي باشند و هيچ كدام از افراد يك خانواده ديگر ارتشي نباشند. ولي در گذشته هر قبيله اي بايد خودش از خودش حمايت مي كرد و لهذا خوشا به حال قبيله و خانواده اي كه پسر داشت و بدا به حال قبيله و خانواده اي كه از پسر محروم بود. از پسر كه محروم بودند از نيرو محروم بودند. درست مثل حالا كه در كشورهاي امروز هر كشوري كه بمب اتم دارد قويترين كشورهاست، هر خانواده و قبيله اي كه پسر داشت اسلحه روز و بمب اتم وقت را داشت و آن كه نداشت نيروي دفاعي نداشت.
سهم زن در تكوين فرزند
بعلاوه، دختر در زمان قديم فوق العاده تحقير مي شد. اصلا دختر را انسان نمي دانستند. اولاد دختر يعني نوه هاي دختري را اولاد خودشان نمي دانستند، مي گفتند اينها اولاد فاميل شوهرند نه اولاد دختر. يعني اگر كسي ده تا دختر هم داشت مي گفت اولاد اين دخترها كه بچه هاي من نيستند، بچه هاي فاميل شوهرهاي خودشان هستند؛ چون اين جور فكر مي كردند كه: زن حكم ظرف و حكم زمين را دارد. زراعت مال بذر است يا مال زمين؟ زراعت مال صاحب بذر است نه صاحب زمين. صاحب زمين، زراعت و بذر در زمين او رشد كرده، به او مربوط نيست. اين جور خيال مي كردند كه بچه فقط از نطفه مرد به وجود مي آيد؛ نطفه مرد در رحم زن ريخته مي شود، كار زن اين است كه نطفه مرد و بذري را كه مال مرد است در رحم خودش پرورش مي دهد، بعد هم تحويلش مي دهد. مثل بچه اي است كه او را در مدرسه اي بگذارند و در آن مدرسه رشد بدهند، غذا به او بدهند، تعليمات به او بدهند. اگر بچه اي ده سال هم در يك پانسيون [مهمانخانه] باشد و در آنجا غذا به او بدهند، تعليمات به او بدهند، بعد از ده سال صاحب بچه مي آيد بچه اش را مي برد. آن صاحب پانسيون حق ندارد بگويد اين بچه حالا ديگر مال من شده. صاحب بچه مي گويد بچه مال ماست، تو فقط به او غذا دادي. فكر قديم اين بود كه در واقع نطفه در رحم مادر پانسيون شده و رحم، حكم پانسيون را دارد؛ بچه مال پدر است، در اينجا تغذيه مي شود، بعد از تغذيه بايد تحويل صاحبش داد.
قرآن كريم اين فكر را از اساس رد كرد؛ در آيات زيادي تصريح مي كند كه بچه، هم مال زن است و هم مال مرد؛ يعني زن در بذر هم شريك است نه اينكه بذر انحصاراً مال مرد است و زن حكم ظرف را دارد. علم امروز اين مطلب را صد درصد تاييد كرده و مي گويد آن سلولي از نطفه مرد كه وارد رحم زن مي شود با سلولي كه در رحم زن پرورش پيدا كرده است متحد مي شود و مجموعا يك واحد را به وجود مي آورند و آن سلول مركب متساويا نيمي از آن از سلول مرد است و نيمي از سلول زن و بنابراين زن متساويا با مرد در خود بذر شريك است.
بعلاوه زن سهم بيشتري دارد؛ چون در مدت نه ماه اين سلول مركبي را كه هر دو در آن سهيم و شريك هستند از وجود خودش تغذيه مي كند و بعد از نه ماه به صورت يك موجود كامل بيرون مي دهد و بنابراين سهم زن از سهم مرد در ايجاد فرزند بيشتر مي شود. در اصل هسته با همديگر شريك هستند ولي علاوه بر اين، زن در پرورش هم نقش دارد. بعد كه زن مدت دو سال شير مي دهد (باز از وجود خودش) سهم بيشتري پيدا مي كند. و علت اينكه حقوق مادر از حقوق پدر بر فرزند بيشتر است اين است كه زن سهم بيشتري در تكوين فرزند دارد، اين كه بعد، ولي فرزند، پدر است باز فلسفه ديگري دارد كه رئيس خانواده به طور كلي مرد است كه آن حساب حساب ديگري است.
پس اين فكر در ميان مردم قديم عموما و در جاهليت عرب بالخصوص بوده است كه دختر و به طور كلي زن سهم زيادي در تكوين فرزند ندارد، فرزند به مرد و فاميل مرد تعلق دارد و فرزندان دختران مال فاميل پدر دختر نيست، ملحق اند به فاميل شوهرها. نتيجه چه مي شد؟ اگر كسي ده تا هم دختر مي داشت مي گفتند اي بيچاره بي اولاد؛ چون رشته اش بريده و قطع مي شد. مي گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد
شعر عرب جاهليت است؛ مي گفتند: پسران ما (فرزندان ما) منحصرا آنها هستند كه از اولاد پسران ما به وجود آمده باشند، آنهايي كه از دختران ما به وجود مي آيند بچه هاي ما نيستند، بچه هاي مردم دور دست و غريبه ها هستند.
شان نزول آيه
پيغمبر اكرم از خديجه سه دختر پيدا كردند: زينب، ام كلثوم و كوچكترين آنها فاطمه سلام الله عليها و دو پسر (و به قولي سه يا چهار پسر): قاسم و عبدالله يا عبيدالله(2). پسرهاي خديجه مردند و دخترها ماندند. هنوز دوران مكه است. دشمنها خوشحال شدند، گفتند كه او بكلي منقطع الاخر شد؛ آدمي كه پسر ندارد بچه ندارد و آدمي هم كه بچه ندارد ديگر كسي بعد از او نيست كه نام او را حفظ كند و دينش را نگهداري كند. چون قبيله اي فكر مي كردند مي گفتند «اين اگر اولادي داشته باشد بعد آنها مي آيند فكر و نام و كتاب و دينش را نگهداري مي كنند. اولاد كه از اين نماند، پس اين ابتر است.» ابتر يعني ناقص.
مقصود از «كوثر»
اين است كه قرآن فرمود: انا اعطيناك الكوثر ما به تو كوثر داديم. مسلم در «كوثر» خير كثير نهفته است. ولي آيا مقصود از «كوثر» خير كثير است يا چيزي كه منشأ خير كثير است؟ ظاهرا دومي است. البته منشأ خير كثير هم خير كثير است. يعني ما به تو چيزي داديم كه از او خير كثير برمي خيزد، يك منبع خيري به تو داده ايم كه هرگز منقطع نخواهد شد. حال مقصود چيست، بعد عرض مي كنم. چيزي ما به تو داده ايم كه هرگز منقطع نخواهد شد، منبعي كه براي هميشه جوشان است قرآن هيچ تفسير نمي كند كه آن چشمه فزاينده چيست.
مقصود از آن منبع جوشان چيست؟ بعضي گفته اند مقصود اين است كه ما به تو نبوت و وحي و قرآن داديم و در واقع ما چيزي به تو داديم كه صدها هزار برابر فرزند ذكور، آن اثري كه بايد داشته باشد دارد. در واقع ما كاري براي تو كرديم كه تو را پدر بشر قرار داديم. بعض ديگر گفته اند مقصود همان نهر كوثري است كه در قيامت است. و بعضي گفته اند مقصود ذريه كثير است و در واقع مقصود شخص حضرت زهراست؛ يعني دختري ما به تو داديم كه از اين دختر، تو آن قدر فرزند پيدا كني- آنهم چه فرزنداني! و ائمه از ذريه او پيدا شوند- كه هيچ صاحب پسري اين طور نيست. قرينه اينكه مقصود از كوثر چنين چيزي است كه بعد مي فرمايد: ان شأنئك هوالابتر. دشمن تو خودش يك آدم بي دنباله است؛ يعني تو دنباله دار هستي، دنباله تو از ناحيه فرزندان قطع نمي شود.
چون قرآن تصريح نكرده، شامل همه اينها مي شود. خدا يك منبع خبري به پيغمبر داد كه از آن منبع خير همه اينها پيدا شد. حضرت زهرا هم اگر پيدا شد، از آن پيدا شد؛ آن نهري هم كه در قيامت هست از اين پيدا شد، و آن منبع خير- همان طور كه بسياري از مفسرين گفته اند- همان چشمه فياض وحي و نبوت است.
عبادت شاكرانه
فصل لربك وانحر حالا به شكرانه اين نعمت، پروردگار خودت را عبادت كن. مكرر گفته ايم كه عبادت مراحلي دارد. عبادتي كه از ترس جهنم است، عبادتي كه به آرزوي بهشت است و عبادتي كه براي شكرگزاري است، كه پيغمبر فرمود و اميرالمؤمنين هم فرمود: عبادتي كه از ترس جهنم باشد عبادت بردگان است (يعني آن عبادت نوع كارش از قبيل كار بردگان مي شود) و عبادتي كه به طمع بهشت باشد عبادت تجارت پيشگان است و بازرگاني است. عبادت واقعي عبادتي است كه شكرانه است؛ يعني نه بيمي در آن است و نه اميد و آرزويي. (3) و پيغمبر مي فرمود عبادت من عبادت شاكرانه است. عايشه گفت: يا رسول الله تو كه خدا همه كارهايت را آمرزيده است؛ تو چرا اينقدر خودت را به عبادت زحمت مي دهي؟ فرمود: الا اكون عبداً شكوراً (4) تو مي خواهي من بنده شاكر نباشم؟!
اين است كه بعد از اينكه مي گويد ما كوثر به تو عنايت كرديم، مي فرمايد بنابراين عبادت كن خدا را، عبادت شاكرانه، عبادت از روي منتهاي خوشحالي و مسرت.
مقصود از «وانحر»
وانحر و نحر كن. در اينكه مقصود از «وانحر» چيست، تفسيرها فرق مي كند. بسياري از مفسرين مي گويند دراين آيه (فصل لربك وانحر) «صلاه » روشن است كه نماز است، «نحر» هم نوعي زكات و انفاق است. مقصود همان نحر كردن شتر است. چون ذبح شتر را «نحر» مي گويند. اهل تسنن اغلب در تفاسيرشان گفته اند مقصود از نماز، نماز عيد اضحي است و مقصود از نحر هم قرباني اي است كه در ايام حج مي شود. پس نماز بخوان عيد اضحي را و قرباني كن در راه خدا. بسياري از مفسرين خودمان هم همينطور گفته اند.
ولي در روايات ما گفته اند مقصود از «وانحر» اين است كه در حال نماز اينچنين كن. «نحر» جاي خاصي از گلو را مي گويند. مستحب است انسان در وقت نماز (تكبيره الاحرام) دستها را طوري بالا ببرد كه محاذي نرمه هاي گوش و درمقابل گلوي انسان قرارگيرد. در لغت به اين معنا هم استعمال شده، يعني در نماز اينچنين كن. مفسرين به نظرشان رسيده بعيد است كه وقتي گفت «فصل» نماز بخوان، دنبالش يك مسئله كوچكي كه از آداب نماز است ذكر شود، اين ارزشي ندارد، لابد مقصود عملي است درمقابل نماز. ولي نه، مخصوصا همين عمل درنماز يك مفهوم خاصي دارد. وقتي كه قرآن مي گويد اي پيغمبر نماز بخوان و چنين كن، الله اكبر و چنين كن، به آن مفهوم و مقصودش نظر دارد. چرا ما در نماز وقتي مي گوييم الله اكبر اينچنين مي كنيم؟ (مستحب است كه وقتي شروع مي كنيم به گفتن الله اكبر، دستها برود بالا و وقتي به بالاترين نقطه رسيد، كلام ما به راء «اكبر» برسد.) معني اين كار چيست؟ الله اكبر خودش معني دارد، تكبير خداوند است؛ خدا بزرگتر است از همه چيز. بلكه از «همه چيز» هم درست نيست، در روايات گفته اند بگوييد خدا بزرگتر است از اينكه به وصف دربيايد. (5) حالا اين كار من يعني چه كه وقتي مي گويم الله اكبر با دستهايم اينچنين مي كنم؟ به چه چيزي مي خواهم اشاره كنم؟ آيا اصل كار، عقب رفتن دستهاست يا جلو آمدن آنها يا هردو؟ اصل كار، عقب رفتن است، اين دومي جزء كار نيست، بلكه كار تمام شده و دستها را به حال عادي درمي آوريم. مقصود از اين كار چيست؟ يعني پشت سر افكندم هرچه هست، غير از خدا.
پس وقتي مي گويد: فصل لربك وانحر يعني نماز بخوان و خدا را داري كافي است. (اعتماد به خدا)؛ خدا كوثر به تو داده، تمام كائنات را پشت سر بينداز. اين، مفاد «قل الله ثم ذرهم» (انعام/ 19) است: بگو خدا، همه چيز را رها كن، آزاد باش از همه چيز.
انطباق روايت با مضمون شعر حافظ
روايتي در تفسير صافي است كه وقتي آن را خواندم مخصوصا از انطباقش با مضمون شعر معروف حافظ كه اغلب از يكديگر مي پرسند «مقصود چيست؟» خيلي تعجب كردم. اغلب نمي توانند توجيه كنند و من خيال مي كنم توجيه درست آن شعر حافظ همين است. در روايت است كه در نماز مجموعا در چهار مرحله و چهار بار ما تكبير مي گوييم، يعني دستها را (به آن صورت خاص بالا مي بريم.) يكي در موقع تكبيره الاحرام (وقتي كه خدا را تكبير مي گوييم) اعم از اينكه يك بار تكبيره الاحرام بگوييم يا تكبيرات افتتاحيه را هم بگوييم. يك بار وقتي كه به ركوع مي رويم؛ باز سنت است كه بگوييم الله اكبر. يك بار وقتي كه سر از سجده اول برمي داريم و يك بار وقتي كه سر از سجده دوم برمي داريم. ظاهرا مضمون روايت اين است كه ما در نماز چهار بار اينچنين مي كنيم؛ هم ابتدا كه الله اكبر مي گوييم، هم در موقع ركوع و هم در موقع سجود اول و دوم با گفتن الله-اكبر همه چيز را پشت سر مي اندازيم.
شعري منسوب به حافظ است كه در ديوانهاي حافظ هست، حال نمي دانم جزء آن شعرهاي اصيل حافظ است يا نه. غيرحافظ هم هركه گفته، بسيار عالي گفته، مي گويد:
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست
توحيد را مي گويد. مي گويد من همان وقت كه عشق خدا را پيدا كردم و سر تسليم به آستان الهي نهادم، چهار تكبير گفتم برهرچه كه هست؛ يعني هرچه هست را با چهار تكبير يعني با چهار (بار دستها را به آن شكل خاص بالا بردن) پشت سر انداختم. بعضي مي گويند: چه مناسبتي هست ميان تكبير (و «هرچه كه هست») كه من «چهار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست»؟ تكبير زدم يعني چه؟ چون هر تكبيري (توأم با دستها را به آن شكل خاص بالا بردن) است «تكبير زدم» يعني پشت سرانداختم. مي گويند بسيار خوب، معني تكبيرزدن پشت سرانداختن است. چهار بار يعني چه؟ مي خواست بگويد دوبار يا سه بار و يا هفت بار. اين روايت توضيح مي دهد كه در چهار مرحله و موقف نماز است كه ما تكبير مي گوييم. آن وقت با توجه به اينكه در اين آيه كه مي فرمايد: «وانحر صحبت از كوثر و يك سرچشمه خير و بركت است او مي گويد: «من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق». چقدر تناسب است ميان اين شعر و اين سوره!
انا اعطيناك الكوثر ما آن سرچشمه خير كثير (را به تو عطا كرديم.) اينها را كه قرآن مبهم مي گويد براي اين است كه حقيقت اينها آنچنان عظيم و رفيع است كه ما نمي توانيم درك كنيم، خود پيغمبر درك مي كند و كساني كه به حقايق رسيده اند، مثل ائمه و ما همين قدر مي دانيم سرچشمه اي است كه از آن سرچشمه خير مي جوشد. پس حالا كه چنين تفضلي از خدا به تو شده است، به شكرانه، عبادت كن وانحر و تكبير بگو يكسره بر هرچه كه هست. مي فرمايد: پيغمبر! به تو گفتند ابتر، گفتند دنباله ات قطع شد، ان شأنئك هوالابتر آن بدبختي كه تو را ابتر مي خواند و دشمن مي دارد، ابتر منحصرا خود اوست. تاريخ گفته است كه اين از معجزات قرآن است. اين سخن را عاص بن وائل سهمي پدر عمر و عاص به پيغمبر اكرم گفت و اين آيه اشاره به او مي كند و او در زماني كه اين سخن را گفت، پسرها داشت، ولي يك قرن و دو نسل بيشتر نگذشت كه نسل او بكلي منقطع شد و كسي از او باقي نماند.
-------------------------------
1-[اندكي از سخن استاد ضبط نشده است.]
2-ابراهيم از ماريه است كه او بعد پيدا شد.
3. نهج البلاغه، حكمت 7.23
4. كافي ج2/ ص59 و بحارالانوار ج61/ ص 3.26
5- كافي ج1/ ص711 و بحارالانوار ج81/ ص961.
کیهان سه شنبه 6 اردیبهشت 1390- شماره 19911